به گزارش گروه فرهنگی قدس آنلاین، پیش از این در جاهای دیگر درس خوانده بود. سال هشتم که شد، به مدرسه« دارالفنون» رفت. مدرسهای که سطحش خیلی بالاتر از جاهای دیگر بود و به آسانی هر دانشآموزی را نمیپذیرفت. کارنامه و سوابق تحصیلیاش نشان میداد، همیشه شاگرد اول است اما مسئولان دارالفنون تا دلتان بخواهد از این شاگرد اولها دیده بودند. همین شد که به معلم هندسه سپردند تواناییهای «محسن» را محک بزند. معلم، قضیه دشواری را پیش رویش گذاشت و گفت: «ببینم شما این قضیه رو چطوری ثابت میکنی». شنیده بود «محسن» خیلی اهل مطالعه است... لابد میتوانست این قضیه را با یکی از روشهایی که در کتابها دیده ثابت کند... خیلی طول نکشید که محسن از پس قضیه بربیاید... معلم وقتی به نتیجه کارش نگاه کرد، داشت جمله «میبینم خوب همه چی رو حفظ کردی» را توی دهانش مزه مزه میکرد... اما هر چه بیشتر به کار «محسن» نگاه کرد، تعجبش بیشتر شد... دانشآموز تازه وارد، قضیه را بدون استفاده از روشهای رایج در کتابها اثبات کرده بود. فقط توانست بپرسد: «این روش مال کیه»؟... جوابش مشخص بود... «محسن» خیلی ساده و فروتنانه گفت: «کار خودمه آقا... من دیدم این جوری هم میشه برخی قضایای هندسی رو اثبات کرد...»!
■ روح پدرم شاد...
سال ۱۲۸۶ خورشیدی در شهر تبریز به دنیا آمد. پدرش ۱۴ سال در نجف اشرف درس خوانده و روحانی سرشناس و برجسته شهر به حساب میآمد. اشراف و اعیان شهر خیلی دوست داشتند روحانی درس خوانده در نجف را بکشانند سمت خودشان، اما «هشترودی» اهل قبول کردن هدایای اشرافی و رفت و آمد با اشراف زادهها و صاحب منصبان نبود. مردی که با وجود جنگیدن کنار ستارخان و باقرخان و دو دوره نمایندگی در مجلس شورای ملی، زندگی سادهای داشت و اهل مالاندوزی نبود، دوست داشت فرزندانش را هم مثل خودش بار بیاورد. هوش و حافظه اعجابآور «محسن» شاید به او نرفته باشد اما سرسخت بودن، تلاشگری، قناعت و ساده زیستیاش، بدون شک به پدر رفته بود. هنوز چهار روز از تولد فرزند جدیدشان نگذشته بود که خانواده به تهران نقل مکان کردند. «محسن» ابتدا در مدارس «سیروس» و «اقدسیه» درس خواند و بعد هم سر و کارش، آن جور که بالاتر گفتیم به «دارالفنون» افتاد. درست بعد از آزمونی که معلم هندسه از او گرفت، شهرت «محسن» آغاز شد. آن روزها نه خودش و نه کس دیگری، نمیدانست که نابغه جوان بزودی دایره شهرتش از مرزهای ایران هم فراتر میرود. دانشآموزی که از سال هفتم، بدون معلم عمومی یا خصوصی، زبان فرانسه را خودجوش فراگرفته بود و طی دو سه سال به حدی رسیده بود که کتابهای فرانسوی را میخواند، بدون شک چیزی فراتر از یک نابغه بود.
■ نه پزشک... نه مهندس
انگار از این شاخه به آن شاخه علم پریدن در نوجوانی و جوانی، ویژگی خیلی از دانشمندان بوده است. نور چشمی معلمان «دارالفنون» هم که نام، شهرت و تیزهوشیاش همه جا پیچیده بود از این قاعده مستثنا نبود. وقتی دیپلمش را گرفت بر خلاف تصور دیگران سراغ ریاضی نرفت! مدتی به خواندن درس پزشکی پرداخت تا دکتر شود اما خیلی زود آن را رها کرد و به فرانسه رفت تا مهندسی مکانیک بخواند. دنیای مکانیک هم انگار برایش کوچک بود. همین شد که با فرانسه و رشته مکانیک خداحافظی کرد، به ایران آمد تا در دارالمعلمین، ریاضی بخواند. ریاضی با روح و ذوق «محسن» جوان بیشتر جور در میآمد. با عشق و علاقه در دنیای اعداد و فرمولها غرق میشد و خستگی نمیشناخت. لیسانسش را که در ایران گرفت، به فرانسه برگشت و در دانشکده علوم پاریس مشغول به تحصیل در رشته ریاضی شد. بعد هم «سوربن» و رفتن تا آخر خط ریاضی و مدرک دکتری. البته ریاضیدانها، آخر خطی برای این رشته علمی نمیشناسند. هشترودی ۲۹ ساله با مدرک دکتری به ایران بازگشت تا خودش را در جایگاه معلم بسنجد. با سمت دانشیاری در دانشکده علوم و همچنین دانشسرای عالی مشغول به تدریس شد و پس از پنج سال به درجه استادی رسید.
■ برادرش
حافظه خدادادی و شگفتآور فقط یک بخش راز و رمز موفقیت و شهرت «هشترودی» بود. بقیهاش پشتکار و نیروی تمام نشدنیاش بود. همان حافظه را هم به شهادت اطرافیانش هیچ وقت برای به خاطر سپردن محفوظات عادی و پیش پا افتاده خرج نمیکرد. کتاب از دستش زمین نمیافتاد و این علاقه به مطالعه را تا پایان عمر با خود همراه داشت. فرانسه و عربی را خودش بخوبی آموخته بود و همانطور هم بدون استاد سراغ ادبیات و شعر رفته بود. ریاضیدان بود اما خودش را غرق و محدود به ریاضی نمیکرد. وقتی قرار بود روی حل مسئله و یا قضیهای کار کند، همه هوش، حواس و وجودش انگار وقف آن میشد. همسرش «رباب هشترودی» گفته است: «وقتی کاری را آغاز میکرد تا به نتیجه دلخواه نمیرسید، از خواب و خوراک خبری نبود... گاهی پیش میآمد حتی چند وعده پشت سر هم غذا نمیخورد و سخت مشغول کار بود...». این را خودش بارها گفته بود که برخی افراد و استادان، سخت در او تأثیر گذاشته بودند، از جمله غلامحسین رهنما، عبدالعظیم قریب، دکتر سیاسی و «الی کارتان» فرانسوی که بنیانگذار ریاضیات جدید به حساب میآمد. البته این را هم خودش گفته است که بیشترین تأثیر را در او برادرش - محمدضیا هشترودی- داشته است. نویسنده، شاعر و شاید ریاضیدان کشف نشدهای که گمنام ماند. «محمد ضیا» هم تحصیل کرده دارالفنون بود اما آنقدر به معلمان و استادانش خرده و ایراد میگرفت که او را اخراج کردند. تا کلاس یازدهم خواند و بعدها معلم شد و معلم ماند.
■ فیلسوف، ریاضیدان و...
تخصص هشترودی در زمینه «هندسه دیفرانسیل»بود، مهمترین اثر علمیاش هم پایاننامه دکترای او در زمینه هندسه دیفرانسیل است. پروفسور «هشترودی» در این پایان نامه، یکی از مدلهای ریاضی استادش (الی کارتان) را گسترش داده است که امروزه به نام «التصاق هشترودی» شناخته میشود.
دکتر حسن بلخاری، سال گذشته در نشست بازخوانی اندیشههای «هشترودی» گفت: بگذارید کلام خود را با این جمله شروع کنم: «فیلسوفان، ریاضیدانان عالم ذهناند و ریاضیدانان، فیلسوفان عالم عین. فیلسوف هستی را تفسیر میکند و ریاضیدان آن را تغییر میدهد... مرحوم دکتر هشترودی هم فیلسوف بود، هم ریاضیدان. پس هم حاکم جهان ذهن بود، هم حاکم جهان عین. هم شاعر بود و موسیقیدان، هم مسلط بر قوانین ریاضی و فلسفی حاکم بر جهان...».
در همین نشست، پروفسور «ژاک دوبوک» ریاضیدان، فیلسوف، استاد دانشگاه و عضو مرکز ملی پژوهشهای علمی فرانسه درباره نقش و جایگاه «هشترودی » نزد ریاضیدانان گفت: «افق ریاضی در آن دوران که هشترودی به فرانسه آمد، بسیار از هم گسسته بود. در هندسه دیفرانسیلی به واقع دو مملکت بودند که به حساب میآمدند: نخست، آلمان، محل زادگاه «گوس» و «ریمان »... دوم، فرانسه؛ جایی که متخصص بزرگ این رشته «الی کارتان» زندگی میکرد... ایالات متحده هنوز وزنی در هندسه دیفرانسیلی نداشت... ولی شیوهها بین فرانسه و آلمان بسیار متفاوت بود. در یک کلام میتوان گفت حرف همدیگر را درست نمیفهمیدند... در همان زمان است که جوانی از شهر نانکین چین به هامبورگ میآید، به نام «چین چنگ چرن». چرن یکی از بزرگترین متخصصان هندسه دیفرانسیلی قرن بیستم به حساب میآید. وی همان زمانی به آلمان میرسد که محسن هشترودی به فرانسه. اگر بخواهم خلاصه کنم میتوانم بگویم: چین در هامبورگ، ایران در پاریس. توسط این دو ریاضیدان است که این ناهماهنگی که قبلش صحبتش شد، رو به بهبودی میرود... این، آغاز جهانی شدن است... چرن و هشترودی متوجه میشوند که نگاهشان به موجودیت و واقعیت ریاضی یکسان است ولی با دو دیدگاه متفاوت. دستاورد این دو نگاه، همان تئوری معروف «کانشکشن چرن- هشترودی» است.
■ خیام معاصر؟
اگر تصورتان درباره دانشمندی چون «هشترودی»، شبیه همان تصور بی روح و خشک و رسمی درباره دبیران و استادانی است که در کلاسهایشان، مغزتان را پر کردهاند از اعداد، ارقام و فرمولهای بیرحمی که همه انرژی و توان شما را در روزهای امتحان میگرفتند، اشتباه میکنید. دانشمند ایرانی وقتی پای شعر و ادبیات وسط باشد، شباهتی به آن نابغه ریاضی با موهای احتمالاً ژولیده، چشمان قرمز از بیخوابی و... ندارد. به دانشمندی هم که به نمایندگی از ایران در کنفرانسهای معتبر علمی جهان شرکت میکرد و نظریههای پیچیده ریاضی و هندسه دیفرانسیلی را بالا و پایین میکرد، شباهتی ندارد. خیلی از استادانی که روزگاری دانشجوی «هشترودی» بودهاند در خاطراتشان میگویند، نخستین بار که در کلاس درسش حاضر شدیم، تازه فهمیدیم که میشود ریاضی را هم مثل «هشترودی» عاشقانه و شیرین تدریس کرد.
البته تلاش نداریم که او را مثل برخیها «خیام» معاصر معرفی کنیم اما واقعیت این است که اشعار و اندیشههای ادبی او نیز مانند اندیشههای ریاضیدانیاش قابل توجه است. روزنامه «اطلاعات» سال ۱۳۹۱ در بررسی آثار شعری «هشترودی» مینویسد: «دکتر هشترودی قایل بود که در این جهان علمزده، با همه ارزندگی علوم جدید، انسانها همیشه محتاج سرکشی به درون رازآلوده خود و نمادهای پررمز و راز جهان هستند. بنابراین، اشعار او بیشتر اشارتهایی است تا بشارتهایی کامل... او در میان دهه ۲۰ و بخصوص دهه ۳۰، حرکت سریع نوگرایانه «نیما» را دنبال نمیکند و به وزن شکسته نیمایی عنایت ندارد. او به ذهنیتی نیمه غنایی نیمه نیهیلیستی مجهز میشود که بیشتر یادآور گرایش «توللی» است، اما نه به صلابت و ژرفای شعر توللی میرسد و نه البته چندان بر ذهنیت نیهیلیستی پای میفشارد... هر چند بدبینی در اشعار او جایبه جای مشاهده میشود اما این بدبینی در ردیف هیچ اندیشان قرار ندارد».
انتهای پیام/
نظر شما